کد مطلب:28698 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

مخالفت امام در گزینشِ داور












2590. امام باقرعلیه السلام:آن گاه كه افراد از علی علیه السلام خواستند تا دو حَكَم برگزیند، وی به ایشان گفت:«معاویه كسی نیست كه برای این كار، كسی جز عمرو بن عاص را برگزیند كه به اندیشه و نظرش اطمینان داشته باشد؛ و از میان قریشیان، هیچ كس جز او برای این كار مناسب نیست. پس بر شما باد كه عبد اللَّه بن عبّاس را برای این كار پیش اندازید؛ زیرا عمرو، هیچ گرهی بر نمی بندد، مگر آن كه عبد اللَّه بگشاید؛ و هیچ گرهی را نمی گشاید، مگر آن كه عبد اللَّه بر بندد؛ و هیچ كاری را استوار نمی كند، جز آن كه عبد اللَّه آن را بر شكند؛ و هیچ كاری را بر نمی شكند، جز آن كه عبد اللَّه استوارش سازد».

اشعث گفت:نه. به خدا سوگند، تا قیامت بر پا شود، نباید دو تن از مُضَر در این بابْ داوری كنند. اكنون كه ایشان مردی از مُضَر را به داوری گزیده اند، تو مردی از یمن برگزین.

علی علیه السلام گفت:«من بیم دارم كه یمنیِ شما فریفته شود؛ زیرا عمرو كسی نیست كه اگر در كاری به هوای نَفْس تن دهد، ذرّه ای از خدا پروا كند».

اشعث گفت:به خدا سوگند، اگر یكی از از آن دو یمنی باشد و داوری شان برابر با بخشی از خواسته ما نباشد، برای ما دوست داشتنی تر است از آن كه هر دو مُضَری باشند و داوری شان برابر با بخشی از خواسته ما باشد.[1].

2591. امام علی علیه السلام - برگرفته گفتار وی در باب داوران و سرزنش شامیان -:[ شامیان مردمی هستند] جفا پیشه و فرومایه و زیردستانی پَست كه از هر سو گرد آمده و از هر آمیخته ای برچیده شده اند؛ از آن كسان اند كه سزاوار است به ایشان احكام و آداب آموخته شود و تعلیم یابند و كارآزموده گردند و كسی بر ایشان سرپرستی یابد و دستشان گرفته شود. آنان نه از مهاجران اند و نه از انصار؛ و نه از ایشان اند كه در مدینه جای داشتند و بر ایمان، استوار بودند.

هلا كه شامیان برای خویش، كسی (عمرو بن عاص) را برگزیدند كه برای دستیابی به آنچه دوست دارند، از همه شایسته تر است؛ و شما برای خود، كسی (ابو موسی اشعری) را برگزیدید كه برای رسیدن به آنچه دوست نمی دارید، از همه مناسب تر است.

شما به یاد دارید كه دیروز عبد اللَّه بن قیس (ابو موسی اشعری) می گفت:«این جنگ، فتنه است. پس زه های كمان خویش را برشكنید و شمشیرهاتان را در نیام كنید». اگر راست می گفت، پس اشتباه كرد كه آزادانه گام به این مسیر نهاد؛ و اگر ناراست می گفت، تهمت زدن به او رواست.

پس آنچه را عمرو بن عاص در دل نهفته دارد، با [ برگزیدنِ] عبد اللَّه بن عبّاس، خنثا سازید و از فرصت روزگار، بهره گیرید و سرزمین های دور دستِ اسلام را حراست كنید. آیا نمی بینید كه شهرهاتان دست خوش جنگ است وبه تخته سنگ های هموارتان تیر می افكنند؟[2].

2592. وقعة صِفّین:یاد كرده اند كه ابن كوّاء نزد علی علیه السلام به پا خاست و گفت:این عبد اللَّه بن قیس است؛ نماینده یمنیان به پیشگاه پیامبر خدا و تقسیم كننده غنایم در زمان ابو بكر و كارگزار عمر، كه مردم به او رضایت داده اند. ما به ایشان عبد اللَّه بن عبّاس را پیشنهاد كردیم؛ لیكن ادّعا دارند كه وی با تو خویشاوندیِ نزدیك دارد و به طرفداری از تو متّهم است.[3].

2593. الأخبار الطّوال:قاریانِ مردم عراق و شام، گرد آمدند و میان دو صف نشستند و به قرائتِ آن پرداختند. سپس اتّفاق كردند كه دو داور برگزینند و بازگشتند.

شامیان گفتند:ما عمرو را برگزیدیم.

اشعث و قاریان عراق كه همراه وی بودند، گفتند:ما به ابو موسی رضایت دادیم.

علی علیه السلام به ایشان گفت:«مرا به اندیشه و خِردورزیِ ابو موسی اطمینان نیست. من عبد اللَّه بن عبّاس را برای این كار بر می گزینم».

گفتند:به خدا سوگند، ما میان تو و ابن عبّاس فرق نمی نهیم. گویا تو می خواهی خودْ داور باشی. پس مردی را برگزین كه نسبتش با تو و معاویه یكسان باشد و به هیچ یك از شما دو تن، نزدیك تر از دیگری نباشد.

علی علیه السلام گفت:«پس چرا از گزینش ابن عاص برای شامیان خشنودید، حال آن كه او چنین نیست؟».

گفتند:آنان [ به كار خود] آگاه ترند و ما تنها باید به خود بپردازیم.

گفت:«پس من این كار را به اَشتر وا می نهم».

اشعث گفت:آیا این جنگ را كسی جز اشتر برافروخت؟ و آیا ما تاكنون به رأی كسی جز اشتر بوده ایم؟

علی علیه السلام گفت:«رأی او چیست؟».

گفت:[ این است كه] گروهی بر گروهی دیگر فرو كوبند تا خواست خدا در رسد!

گفت:«آیا فقط به ابو موسی خرسند می شوید؟»

گفتند:آری.

گفت:«پس آنچه می خواهید، انجام دهید!».[4].

2594. تاریخ الطبری - به نقل از ابو مِخنَف -:اشعث بن قیس نزد علی علیه السلام آمد و به وی گفت:چنان كه می بینم، افراد فقط به این خرسند و شادمان اند كه دعوت سپاه معاویه برای داوری طبق قرآن را بپذیرند. پس اگر خواهی، نزد معاویه رَوَم و خواست او را بپرسم و ببینم او چه می خواهد.

[ علی علیه السلام] گفت:«اگر می خواهی، نزد او رو و سؤال كن».

پس اشعث نزد معاویه رفت و گفت:ای معاویه! از چه رو، این قرآن ها را برافراشته اید؟

گفت:از آن روی كه ما و شما به آنچه خدای عزوجل در كتابش امر فرموده، باز گردیم. شما مردی را كه بر می گزینید، از سوی خود فرا فرستید و ما هم مردی را از خود فرا فرستیم. آن گاه، ایشان را وظیفه دهیم كه به آنچه در كتاب خداست، عمل كنند و از آن فراتر نروند؛ سپس به هرچه حكم كردند، تن دهیم.

اشعث بن قیس به او گفت:این، حقّ است. پس من نزد علی می روم و او را خبر می دهم كه معاویه چه گفته است.

سپاهیان عراق گفتند:ما [ به حكمیّت] خرسندیم و آن را می پذیریم.

سپاهیان شام گفتند:ما عمرو بن عاص را برگزیده ایم.

اشعث و آنان كه بعداً در زمره خوارج درآمدند، گفتند:ما به ابو موسی اشعری خرسندیم.

علی علیه السلام گفت:«شما در آغازِ این كار، از من سرپیچیدید. پس اكنون دیگر سر نپیچید. رأی من آن نیست كه ابو موسی را برگزینم».

اشعث و زید بن حُصَین طائی و مسعر بن فَدَكی گفتند:ما جز به او رضایت نمی دهیم، كه او ما را از جنگْ حذر داد و ما در آن فرو افتادیم.

علی علیه السلام گفت:«مرا به وی اطمینانی نیست، كه او از من جدا شد و مردم را از پیرامونم پراكنْد و سپس از من گریخت، تا پس از چند ماه، او را امان دادم. امّا این ابن عبّاس؛ كار را به وی وا می گذاریم».

گفتند:برای ما، تو و ابن عبّاس تفاوتی ندارید. ما تنها كسی را می پسندیم كه نسبتش با تو و معاویه یكسان باشد و به هیچ یك از شما نزدیك تر از دیگری نباشد.

سپس علی علیه السلام گفت:«پس من اَشتر را بر می گزینم».

... اشعث گفت:آیا كسی جز اشتر در زمین، شعله[ ی جنگ] بر افروخت؟... و آیا ما جز به حكم اشتر بوده ایم؟

علی علیه السلام گفت:«حكم او چیست؟».

گفت:این است كه برخی از ما برخی دیگر را با شمشیر فرو كوبند، تا آنچه تو و او می خواهید، تحقّق یابد.

گفت:«شما جز به ابو موسی خرسند نیستید؟».

گفتند:آری.

گفت:«پس آنچه می خواهید، انجام دهید!».

كسی را نزد ابو موسی فرستادند كه از جنگ كناره گرفته، در [ منطقه] عُرض سكونت گزیده بود. پس غلام وی آمد و گفت:همانا مردم، صلح پیش گرفته اند.

گفت:سپاسْ خدای، پروردگار جهان ها را!

گفت:تو را به داوری برگزیده اند.

گفت:إنّا للَّه و انّا إلیه راجعون!

ابو موسی روانه شد تا به اردوگاه درآمد. اشتر نیز روان گشت تا نزد علی علیه السلام رسید و گفت:مرا در كنار عمرو بن عاص بگمار، كه سوگند به خدایی كه جز او معبودی نیست، اگر چشمم به او افتد، وی را خواهم كشت.

احنف [ بن قیس] درآمد و گفت:ای امیر مؤمنان! تو با مردی بس هوشمند (عمرو بن عاص) رویارو شده ای؛ همان كس كه از آغاز اسلام، با خدا و پیامبرش جنگیده است. من این مرد (ابو موسی اشعری) را آزموده و نیك و بدش را دیده ام و او را بسیار كُند ذهن و كم ژرفا یافته ام. همانا برای اینان تنها كسی شایسته است كه چنان به ایشان نزدیك شود كه گویی در چنگشان افتاده و چنان دور گردد كه گویی همانند ستاره ای از ایشان فاصله دارد. اگر نمی خواهی مرا به داوری برگزینی، در رده دوم یا سوم قرارم ده، كه او (عمرو بن عاص) هیچ گرهی بر نمی بندد، مگر آن كه من بگشایم و هیچ گرهی را وا نمی گشاید تا من بر بندم، مگر آن كه برایت استوارتر از او بربندم.

امّا افراد [ سپاه علی علیه السلام] تنها به ابو موسی و داوریِ [ او] طبق قرآن، رضایت دادند.[5].









    1. وقعة صفّین:500، الفتوح:198/4.
    2. نهج البلاغة:خطبه 238، بحار الأنوار:569/323/33.
    3. وقعة صفّین:502، شرح نهج البلاغة:231/2.
    4. الأخبار الطوال:192. نیز، ر. ك:مروج الذهب:401/2.
    5. تاریخ الطبری:51/5، الكامل فی التاریخ:387/2، الفتوح:199 - 193/3، وقعة صفّین:498.